جدول جو
جدول جو

معنی کاظم آباد - جستجوی لغت در جدول جو

کاظم آباد
(ظِ)
دهی از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد، 40هزارگزی باختر نورآباد: 28هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد بکرمانشاه. دامنه و سردسیر و مالاریائی و دارای 180 تن سکنه است. آب از چشمه ها دارد. محصول آن غلات و تریاک و لبنیات و پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آن سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ شاهیوند بوده زمستان قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ)
دهی از دهستان کشکوئیه شهرستان رفسنجان. دارای 603 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات. پسته. پنبه و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
ده کوچکی است از بخش ماهان شهرستان کرمان، واقع در 12هزارگزی جنوب ماهان و 6هزارگزی راه شوسۀ بم به کرمان. دارای 20 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان، واقع در 54هزارگزی شمال خاوری و 10هزارگزی باختر راه فرعی کرمان به چترود. دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
دهی از دهستان زادکان بخش حومه شهرستان مشهد واقع در 19هزارگزی شمال باختری مشهد کنار راه شوسۀ عمومی مشهد به شیر شتر. جلگه و معتدل و دارای 343 تن سکنه است. رودخانه دارد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ظِ وَ سَ)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور واقع در 15هزارگزی جنوب نیشابور. جلگه و معتدل و دارای 85 تن سکنه است. قنات دارد. و محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد واقع در 19هزارگزی شمال باختری مشهد کنار راه شوسۀ مشهد به قوچان. جلگه و معتدل و دارای 340 تن سکنه است. قنات دارد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
دهی از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد واقع در 18هزارگزی جنوب اردکان، متصل به راه فرعی کاظم آباد به اردکان. جلگه و معتدل و مالاریائی و دارای 307 تن سکنه است. آب از قنات دارد. محصول آن غلات و پنبه و صنایع دستی کرباس بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
دهی جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران. واقع در 3هزارگزی شمال ورامین و 1هزارگزی راه شوسۀ تهران. در جلگه و معتدل و دارای 579 تن سکنه است. قنات دارد. محصول آن غلات و صیفی و چغندرقند است. شغل اهالی زراعت است. کار خانه قند ورامین در اراضی این ده واقع است. عده ای در کار خانه قند کار میکنند. دبستان دارد. دارای راه ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. جلگه ای و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد که از طایفۀ یوسف وند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
میرپنج کاظم آقا، از صاحب منصبان بریگاد قزاق در دورۀ مبارزۀ محمدعلیشاه با مشروطه خواهان. در تاریخ مشروطۀ ایران آمده است: چون عین الدوله با فشار محمدعلی میرزا التیماتوم به تبریز داد و سپس روز سوم مهر بجنگ برخاسته کاری از پیش نبرد، محمدعلی میرزا از عین الدوله نومید گردیده از آنجا که پشت گرمیش به بریگاد قزاق میبود و آنان را در همه جا گره گشا می پنداشت چهارصد تن قزاق رابا شش دستگاه توپ به فرمانداری میرپنجه کاظم آقا (برادر قاسم آقا و علی آقا) روانۀ آذربایجان گردانید. اینان روز بیستم مهر (همان روزی که در تبریز بادوچی آخرین جنگ می رفت) با شکوهی از تهران راه افتادند و در هنگام بیرون آمدن، لیاخوف گفتاری به آنان راند، در این زمینه که او چون دیده شاه از پیش آمد تبریز سخت اندوهناک است بگردن گرفته که گرفتاری تبریز را از میان بردارد و چون سیاست، جلوگیر رفتن خود اوست این دسته را می فرستد که با دلیریهای همیشگی خود به کار پیشرفت دهند و این گفتار او بود که به روزنامه های انگلیسی افتاد و تا چندی سخنانی درباره آن می رفت... (تاریخ مشروطۀ ایران نوشتۀ احمد کسروی چ 4 صص 813- 815). در لشکر عین الدوله میرپنجه کاظم آقا از سرش تیر خورده همان دم جان سپرد و جنازه او را به تهران بازگردانیدند. (ایضاً تاریخ مشروطۀ ایران چ چهارم ص 815)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
از نامهای مردان است.
- امثال:
کاظم آقا را کوظم آقا خواندن (خندن) ، چیزها را خلط کردن. (امثال و حکم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش حومه شهرستان نائین، واقع در 24 هزارگزی باختر نائین و ده هزارگزی جنوب شوسۀ نائین به اردستان، جلگه، معتدل، سکنۀ آن 103 تن است، زبان آنان فارسی، آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز دارای 198 تن سکنه، آب آن از رود کر، محصول آن غلات، برنج و چغندر، شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 12 هزارگزی جنوب باختر نورآباد و 9 هزارگزی باختر نورآباد و 9 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. منطقه ای است جلگه ای سردسیر ومالاریایی. 480 تن سکنۀ لری و فارسی زبان دارد. ساکنین از طایفۀ نورعلی بوده قسمتی چادرنشین هستند. آب آن از سراب گنجینه و چشمه ها و محصولاتش غلات، توتون، لبنیات و پشم است. اهالی به زراعت و گله داری مشغولند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان، در 14 هزارگزی شمال رامیان، بر کنار راه فرعی گرگان به گنبد قابوس، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 425 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه، محصولش غلات و توتون سیگار و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و بافتن پارچه های ابریشمی و شال و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
زردلک، دهی است از دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک، در 40هزارگزی جنوب غربی آستانه، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات، محصولش بنشن و غلات و پنبه و انگور، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. جلگه ای و سردسیر است و 240 تن سکنه دارد. از سراب گنجه و چشمه مشروب می شود. سکنۀ آن از طایفۀ نورعلی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
دهی است از دهات لواسان کوچک بخش افجۀ شهرستان تهران. درسه هزارگزی جنوب شرقی گلندوک و به فاصله سه هزارگزی راه شوسه در دامنۀ سردسیری قرار دارد. سکنۀ آن 57 نفر است. آبش از رودخانه افجه تأمین می شود. محصولش غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت است. در ناظم آباد تپه ای وجود دارد که آثار قدیمه در آن به دست آمده است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 1 ص 221)
لغت نامه دهخدا
(هََ نِ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که دارای 50 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ ظَ)
ده کوچکی است از دهستان در کاسعیده از بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری. در این ده معدن نفت وجود دارد و اهالی با طریقۀ ساده از روی آبهای راکد نفت برای سوخت خود تهیه میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) ، پاداش دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). جزای نیک دادن. فان العرب تقول: اعقبت الرجل، جازیته بخیر و عاقبته، جازیته بشر، فاطلق علی الجزاء بالخیر عاقبه و علی الجزاء بالشر عقاب. (از اقرب الموارد) ، مردن و خلیفه گذاشتن پسر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درگذشتن و خلیفه بجای گذاشتن یعنی فرزند باقی گذاشتن: اعقب فلان، مات و خلف عقباً، ای ولداً. (از اقرب الموارد). فرزند واگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، دیگ عاریتی با عقبه بازدادن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بازپس دادن عاریه گیر دیگ عاریتی را با عقبه. (از اقرب الموارد) ، حق خود و بدل چیزی از کسی گرفتن و خبر بدو رسانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خبر بدو (کسی) رسانیدن. (آنندراج) ، نیابت کسی نمودن بعد وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ’و العرب تعقب و تعاقب بین الفاء و الثاء مثل جدف و جدث’. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بازگردیدن دیوانگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دیوانگی کسی در اوقاتی برگشتن: اعقب فلاناً الطائف، کان الجنون یعاوده فی اوقات. یقال: اکل اکله اعقبته سقماً، ای اورثته’. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، از پی درآمدن. (آنندراج). از پی درآوردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) ، در پی داشتن. (آنندراج) ، برآمدن ستاره بعد غروب ستاره، عقاب ساختن در نورد چاه، از پی خود جانشین کردن فرزند و رفتن: ذهب فلان فاعقبه ابنه، اذا خلفه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از بخش شهریار شهرستان تهران است واقع در 6 هزارگزی علیشاه عوض، کنار راه فرعی تهران و علیشاه عوض میباشد. محلی است واقع در جلگه و هوایش معتدل است، سکنه 75 تن و زبانشان فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولات، غلات و بنشن و چغندرقند است شغل اهالی زراعت و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکز شهرستان کرمانشاهان. واقع در 43 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و کنار شوسۀ سنندج. ناحیه ای است واقع در دشت و معتدل دارای 150 تن سکنه که شیعی مذهب و کرد و فارسی زبانند. از رود خانه ورمنجه مشروب میشود و محصولاتش غلات، حبوبات، چغندرقند و توتون است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند و راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نام محلی کنار راه قزوین و همدان میان دیان و گوریجان در341 هزارگزی طهران
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
دهی از دهستان کله سوز بخش مرکزی شهرستان میانه. سکنۀ آن 132 تن آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا غلات است. نام قدیم این ده ارتلو بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، خواهش فرزند نکردن. (ناظم الاطباء) ، سست ساختن و در کاهلی افکندن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان کاغه بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 25هزارگزی شمال دورود کنار راه مالرو کاغه به همیانه. ناحیه ای است واقع در جلگه معتدل. دارای 279 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سِ مَ)
دهی است از دهستان بزچلو بخش کمیجان شهرستان اراک. واقع در 15هزارگزی باختر کمیجان و شش هزارگزی راه عمومی. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و 110 تن سکنه دارد. اراضی آن از قنات مشروب میشود. محصولاتش، غلات وبنشن است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند از خسروبیگ اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(طِ مَ)
از قریه های همدان. گویند مسجد جامع همدان در این نقطه بوده و در کنار آن مزارع و تاکستانها قرار داشته است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 12هزارگزی خاور مراغه و چهارهزارگزی راه شمال ارابه رو مراغه به قره آغاج. ناحیه ای است کوهستانی و هوای آن معتدل است. و 436 تن سکنه دارد. زمین آن از آب چشمه مشروب میشود. محصولاتش عبارت است از: غلات، نخود، چغندر، کشمش، بادام، کرچک، زردالو، اهالی به کشاورزی گذران میکنند. از صنایع دستی جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کذاب بخش خضرآباد شهرستان یزد که در2هزارگزی باختر خضرآباد و 8هزارگزی راه نوشان واقع شده است، کوهستانی و معتدل و مالاریاخیز است، تعداد سکنۀ آن 277 تن و آبش از قنات و محصولش غلات و شغل اهالی آن زراعت و صنایع دستی مردم آن کرباس بافی است، راههای فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
ده مخروبه ای است از بخش حومه شهرستان نایین، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نِ می یَ)
نام محلی در کردستان. (تاریخ کرد تألیف رشید یاسمی ص 183)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
دهی جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه واقع در18 هزارگزی جنوب خاوری نوبران و 7 هزارگزی راه عمومی. آب و هوای آن سردسیر، سکنۀ آن 181 تن شیعه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، بنشن، بادام، انگور، گردو، سیب زمینی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 148)
لغت نامه دهخدا
(ءِ گَ)
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند در 10هزارگزی جنوب شوسف و 40هزارگزی باختر شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان واقع است و تا زاهدان 287400 گز فاصله دارد زمین آن جلگه و هوای آن گرم است. 96 تن سکنه دارد. مذهب آنان شیعه وزبانشان فارسی است. آب آن از قنات و محصولات آن غلات و میوه جات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان، واقع در 54هزارگزی شمال خاوری کرمان. سر راه فرعی چترود و بی بی حیات. دارای 18 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاسم آباد
تصویر قاسم آباد
آیرین نام جایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
به گورستان رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی